شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب
امروز که خورشید سراز شرق برآورد از کعـبۀ جان، قـبلـۀ هـفـتم خـبرآورد
یعـنی شب تنـهـایی ما را به سر آورد با خود خبر از «نجمه»وقرص قمرآورد
»وَالشَّمس» بخـوانـید سـر راهِ مـدیـنه
تا از همه کـس دل بِـبَـرد مـاهِ مـدیـنـه این شمسشموس است که ازراه رسیده صد بـار به پـابـوسی او،مـاه رسـیـده
این «فتح قریب»است سحرگاه رسیده با پرچـمی از«نَـصرُ مِنَ الله» رسیده
ای نجمه! که مادر شدهای،مادر خورشید امروزببـین نورجهـانگسترخورشید این حجّت هشتم که به عصمت دهمین استسوگند به قرآن که«اولی الاَمر»همین است این روح ولایت که امان است و امین استدر سایهاش آسوده زمان است وزمین است
»در پرده نگویم سخن خویش،عَلَیالله« بیمهررضا کس نبرد سوی خـدا راه
ای آمده پـابـوس بـزرگ آیتهـسـتی!در گوشۀ هرصحن ورواقی که نشستی قـفـل دل خود را بهکـدام آیـنهبـستی؟ یک لحظه بیندیش که مهمان که هستی؟
مهمان سر سفـرۀ لطف و کرمِ دوست
جـان و سَرِما بـاد فـدای حـرم دوست
مـاه آیـنـه پـیـش حـرم از دوربـگـیرد خورشید از «ایوان طلا» نوربگـیرد یک بوسه ز درگاهش اگر حور بگیرد، فـیـروزهای از شهـر نشـابـوربگـیـرد
فـیروزه نه،یک سلـسله دُرِّسخنِ ناب
روشنتر از آئینه وجانبخشترازآب هر گوشۀ این روضه،رفیعُالدَرَجات استاین گنبد زرین نَه،که این چترنجات است این پنجره فولاد نه،این نبض حیات است این قبلۀ دلهای «یُقیمونَ صَلوة»است
گر بر سر شرطی که «رضا» گفت،بمانیم »هر شب شبِ قدر است،اگر قدر بدانیم« سرچشمۀ شور وهَیجان است خراسان آرامِ دل،آرامـش جـان است خـراسان
بیـدارگـرِ روح وروان است خراسان آئـیـنهای ازبـاغِ جـنـان استخراسان
اینجا تویی و خـلـوت اُنـسی و دعـایی
یـادت نرود ای دلِ مسکـین کهکجایی
اعجاز مسیحا کند این روضه نسیمش یادآور گلهای بهـشـتیست شـمـیـمش
پـروانه بهزُوّار دهـد دسـت کـریـمش »دیدم همه جا بر در ودیوارحریمش
جـایی نـنـوشـتـهست گـنـهکـار نیـایـد« حـیـف است کسی در حـرم یـار نیـاید
وقـتی بهسـلام آمـدهای بـا دل خـسـتـه صدبار اگرتـوبه شکـسـتی وشکـسته
برروی تو باز است هزاران دَرِبسته ای روبهروی حضرتخورشید نشسته
هرکس که گره زد به ضریحش دل خود را حل کرد به یک آهِ سحر مشکل خود را هرچند بهشتیترازاینجا حرمی نیست بر چهرۀ هیچ آینهای گرد غمی نیست هرچند که در راه طلب پیچ وخمی نیست آهوی تو بودن به خدا کارکمی نیست
اینجاست پر از زمزمۀ دوست،بیائید! اینجـا حـرم ضـامـن آهـوست،بیـائـید!
باز «آمـدم ای شـاه، پنـاهم بده» اینجا پروانۀ «یک لحـظه نگاهم بده» اینجا
تـأثـیـر به شبنـالـه و آهـم بـده ایـنجـا شـرمـنـدهام از آیـنـه،راهـم بـده اینـجا
هر چند مرا گوهر اخلاص «حِسان» نیست اشک مَنِ دلخسته کم ازنامهرسان نیست